یه زنبور کوچولو
امروز اومد نیشم زد
یه جای صورتم سوخت
انگار که آتیشم زد
دو ساعته صورتم
قرمز شده، می‌سوزه
مامان می‌گه: «عزیزم!
سختیش همین امروزه»
اون می‌گه: «خیلی وقته
زنبور تو رو ندیده
دلش برات تنگ شده
صورتتو بوسیده!»