
بررسیهای جدید درباره کارکرد مغز نشان داده است که بچههای کمسن و سال وقتی به بهترین شکل موضوعات را یاد میگیرند که آن را از کسی که با او رابطه دوستانه و صمیمانه دارند ، بیاموزند. اگر کودک با کسی پیوند و دلبستگی نزدیک داشته باشد پدر، مادر، آموزگار، پدربزرگ و مادربزرگ نه تنها از او بهتر و بیشتر یاد میگیرد بلکه به طور کلی توان یادگیری در او افزایش مییابد.
میتوان مغز را گیاهی در نظر گرفت که سعی دارد به سمت خورشید حرکت کند. ممکن است گیاه در سایه هم رشد کند اما به اندازه گیاهی که از نعمت آفتاب برخوردار است، رشد نمیکند. عصبشناسی به ما میآموزد که بدون خورشید (دلبستگی) مغز بخوبی رشد نمیکند.
البته در این خصوص استثنائاتی نیز وجود دارد. در گذشته ، بچهها در دوران طفولیت در نظام سادهتری در مقایسه با آنچه امروز وجود دارد ، مراقبت میشدند. آنها دارای مادر اول و نیز مادر دوم (مادربزرگ، خاله، عمه و...) بودند. همچنین بچهها دارای پدر اول و پدر دوم (پدربزرگ، عمو، دایی و...) بودند. پدرها در زندگی کودک حضور داشتند ، اما کودکان امروزی بیشتر به غریبهها دلبسته و وابسته میشوند. به جای مادربزرگ حالا از پرستار و کسانی که در مهدکودکها فعالیت میکنند، استفاده میشود.
به جای مادر ممکن است پرستاری به خانه بیاید و از کودک در غیاب مادرش نگهداری کند. به جای پدربزرگ جایگزینی وجود ندارد و حتی ممکن است پدر اولی هم در کار نباشد. این فقدانها و کمبودها در ابعاد مختلف زندگی کودک تاثیر میگذارد و رشد او را تحت تاثیر قرار میدهد.
امروزه بیشترین مشکلات رفتاری در کودکانی وجود دارد که دارای خانوادهای آشفتهاند.
بعضی بچههای بدرفتار با اختلالات مغزی مواجه هستند و برخی دیگر تحت استرسهای شدید احساسی و عاطفی قرار دارند که بهتر است این را استرس دلبستگی بنامیم.
این بچهها در کار آموختن نیز با دشواری روبهرو هستند. برای آن که به کودک کمک کنیم تا مغز یادگیرنده خوبی داشته باشد ، ابتدا باید این استرسها را از میان ببریم.
مواجه شدن با استرس عاطفی بچهها
اصولا استرسهای موجود در بچهها بیشتر به دلیل فقدان دلبستگی است. مسیر عصبشناختی این فقدان به این شکل است: کورتیزول هورمون استرس افزایش مییابد، مغز را پر میکند و در نتیجه آن برخی از فعالیتهای عصبی کندتر میشود. اما بعضی فعالیتها هم تسریع میشوند. به عنوان مثال، خشم افزایش مییابد و واکنش جنگ یا گریز فعالتر میشود.
کودک استرسزده از فعالیتهای آموزشی کلاس مطالب کمتری میآموزد. فقدان دلبستگی روی حافظه کودک اثر میگذارد و این نیز به سهم خود یادگیری را با دشواری همهجانبه روبهرو میکند. در زمینه روبهرو شدن با استرس دلبستگی، مغزهای دختران و پسران متفاوت عمل میکنند.
در دوران کودکی گریه کردن بسیار شایع است، اما بسیاری از پسرها بر دردشان نقاب «حالم خوب است» میزنند و بسیاری از دخترها نیز با قبول مسوولیت، دردهای خود را کتمان میکنند. بسیاری از این دخترها از برادران و خواهران کوچکتر خود مراقبت میکنند.
دختران استرسزده در این سنین همیشه شکایت میکنند که مثلا زیاده از اندازه چاق هستند یا شکل و قیافه خوبی ندارند و در عوض پسرها با استرس بالا، رفتار پرخاشگرانهتری دارند و پیشرفتشان در زمینه یادگیری زبان به کندی صورت میگیرد. تحقیقات نشان میدهد پسرها و دخترهای با استرس بالا، سریعتر عصبانی میشوند و سریعتر خودشان را از جمع دیگران جدا میکنند با توجه به مدارک و شواهد، مشخص شده است که مغز جنس مذکر بسرعت مغز جنس مونث پس از یک حادثه دردناک یا استرسآمیز به آمادگی برای یادگیری نمیرسد.
دخترها در مواجهه با استرسهای عاطفی و احساسی با سرعت بیشتری خود را تطبیق داده و سازگار میکنند. شاید به همین دلیل است که میبینیم پسرها در کودکستان و مدارس با مشکلات رفتاری، احساسی و یادگیری بیشتری مواجه هستند.
منبع : tebyan.net