لینک مقاله اول (عشق پاک، هوس شعلهور)
لینک مقاله دوم(رهروان عشق آگاهانه یا...)
لینک مقاله سوم(عشق نبود عاقبت ننگی بود)
لینک مقاله چهارم(عاشقان پاکدامن)
لینک مقاله پنجم(آنکه عاشق شدوکتمان کرد)
ایثارگرى عشق و سلطهجویى هوس
عشق پاک، عاشق را محبّ معشوق و طالب سعادت، آسایش و کمال او بار مىآورد و گرچه وصال محبوب غایت آرزوى اوست ولى حاضر است براى رضاى محبوب حتى از این وصال چشم بپوشد و هر چه دارد در راه محبوب ایثار کند و فقط به تمناى وصال بسنده نماید. او محبوب را نه براى خواهش دل خودش، بلکه براى کمالاتى که در او هست مىطلبد و مىخواهد در کنار وى و به کمک او راه بندگى را بپوید و با انس و آرامش حاصل از همسرى او، در بندگى کوشاتر باشد. ولى هوسبازانِ مدعى عشق، در پى جستن رضاى دل و کام خویش هستند نه کامدادن به محبوب.
«جوهر عشق، رنج بردن براى چیزى و پروردن آن است. عاشق نسبت به معشوق احساس مسئولیت مىکند و آماده ایثارگرى است ولى مدعى عشق به جاى احساس مسئولیت نسبت به معشوق در پى سلطهجویى و تملک اوست. در آنجا که احترام است، استثمار نیست.»(1)
چه زیبا گفته است شاعر:
اى کاش که معشوق ز عاشق طلب جان مىکرد
تا که هر بىسر و پایى نشود یار کسى
داستان زیر مىتواند معیارى براى شناسایى محبت صادقانه از خواهش نفسانى باشد.
گفتهاند مردى فقیر و مؤمن به مردى مؤمن و ثروتمند ارادت داشت زیرا او را در ایمان صادق مىدانست. روزى به حاجت نزد دوست ثروتمندش رفت و دوست ثروتمند که بارها از وى ابراز ارادت دیده بود، در مقام امتحان وى برآمد و با اینکه مىتوانست خواسته وى را برآورد، ولى اجابت نیازش را رد کرد. مدتى گذشت و در ارادت مرد فقیر نسبت به خود خللى ندید. دو بار دیگر نیز تقاضا و عرض حاجت دوست فقیرش را به عمد رد کرد ولى در دوستىِ وى خللى مشاهده نکرد. بعد از بار سوم روزى به او گفت: اى دوست، سه بار به من عرض حاجت کردى و هر سه بار تو را جواب رد دادم با اینکه مىتوانستم خواستهات را برآورده سازم و خودت هم بر توانایى من عالم بودى ولى در این مدت و با وجود این سه بار نامهربانى من، در دوستى تو نسبت به خود خللى و نقصانى نیافتم. علت چه بود؟
مرد فقیر جواب داد: من تو را نه براى خودم بلکه براى صفات متعالىات که مىشناختم دوست مىداشتم و لذا اجابت نکردن تو خواستههاى مرا، در آن محبت خللى ایجاد نمىکرد. اگر تو همین گونه بارها هم مرا رد کنى باز هم تو را به خاطر کمالات وجودىات دوست خواهم داشت.
اگر عشق ناب و پاک و ناشى از شناخت و مبتنى بر کمالات نفسانى باشد، به هیچ وجه نه از بین مىرود و نه نقصان مىیابد هر چند که از محبوب نامهربانىها ببیند و چنین عاشقى ایثار و فداکارى و جلب رضایت محبوب را بسیار بیشتر از وصال وى دوست مىدارد.
عشق ناب، طریق عشق حقیقى است؛
عشق به کمال مطلق و یگانه بىنظیر و جمال جمیل وى در نهاد همه انسانها هست و عشق ناب، مظهرى از آن عشق مطلق است. عاشق در عشق ناب و پاک، در محبوب خود رنگ و بوى محبوب مطلق را مىیابد و بدو عشق مىورزد و عشق به او برایش رشدآور است. به او روح تازه مىدمد و قوت و قدرت او را چندین برابر مىکند. تنبلى و سستى را از او دور مىسازد و نشاط و شادابى و کوشش را جایگزین آن مىگرداند. بینش او را نسبت به جهان تغییر مىدهد و زیبایى مطلق را در چهره زیباى محبوب مىبیند.
چنین عاشقى با عشقورزیدن، خود را وسعت مىبخشد و توانمندتر مىسازد. این عاشق براى رسیدن به معشوق صبورى مىکند و همچون فرهاد سالها تیشه به کوه مىزند. عشق ناب اگر شوریدگى مىدهد، توان صبورى هم مىدهد. اگر هیجان زندگى مىدهد، توان تحمل فراق براى وصال نهایى را هم مىدهد.
اگر چنان به خاطر این دلدادگى هیجانزدهاید که تاب تحمل و طاقت صبورى را ندارید، این دلدادگى عشق نیست.
اى برادر و خواهر مدعى عشق، در خود بنگر، آیا از آن دم که خود را عاشق یافتهاى، به خداوند، معنویات، خدمت به خلق، کار و کوشش و تلاش، احترام گذاشتن به اطرافیان، رقت قلب و صفاى نفس نزدیکتر شدهاى؟!
این جمله امام سجاد، داستان عشق واقعى را به ما نشان مىدهد:
«اللهم ارزقنى حُبَّک و حبَّ من یُحِبُّکَ و حبَّ کلَّ عملِ یُوصلنى الى قربک» (مناجات محبّان)
حبّ خدا، حب محبوب (مؤمن و صاحب کمالى که شایسته محبوب بودن است) و حب هر عمل صالحى که انسان را به خدا مىرساند. این سه با هم و در یک راستایند. اگر محبتى در این سرى نیست، عشق ناب نیست بلکه هوس شعلهور مىباشد.
بسیار شنیدهاید که جوان تنبل، کسل، بداخلاق، فرارى از مسئولیت و وظیفه و ... عاشق شده و به ناگاه همه آن اخلاقیات و روحیات ناپسند از او رخت بربسته و به عکس آنها متخلّق شده است. او صبح زود از خواب برمىخیزد، بعد از انجام عبادت صبحگاهى با نشاط و علاقه دنبال کار و کسب مىرود. حرمت پدر و مادر و اطرافیان را نگه مىدارد و به دیگران عشق مىورزد و ... اینها همه نشانه عشق پاک اوست و این عشق پاک آثار مثبت فراوان دیگرى در پى خواهد داشت؛ پس مناسب است که هر جوانى در خلوت خود با خدا از او عشق بخواهد، عشق به بندگانى که شایسته محبوب واقع شدن هستند و محبوبى که شایسته عشقورزیدن باشد. تقاضاى محبوب رعنا، باکمالات، مؤمن، جوانمرد، پاکدامن، عفیف و ... آرزوى ارزشمندى است که شایسته است در قنوت از خدا خواسته شود و در روایات از معصومین رسیده که یکى از مصداقهاى حسنه دنیا در دعاى «ربنا آتنا فى الدنیا حسنةً و فى الاخرة حسنةً ...» همسر شایسته است. پس اى دختر و پسر جوان، اى عزیزانى که هنوز سامان نیافتهاید، در قنوت نمازتان با تضرع و التماس از خداوند معشوقى بخواهید که تا آخر عمر شایسته عشقورزیدن باشد و مونسى که در تمام لحظات زندگى از مصاحبت با او لذت ببرید.
آرى، خواهر و برادر گرامى، عشق ناب بجویید و اگر یافتید، قدر آن را بدانید که عشق در هر حال سازنده و رشددهنده است و معشوق تعالىدهنده، عشق ناب، هم آمدنش و هم رفتنش کمالزاست؛ آمدنش «مولوى» خلق مىکند و از دستدادنش «شهریار». (مجله پیام زن، شماره 126، ص57)
و در آخر آنکه، عشق ناب زیرمجموعه عشق به کمال مطلق است و هیچ گاه بر عشق به کمال مطلق غلبه نمىکند.
قرآن مىفرماید:
«آنان که مؤمن هستند، عشقشان به خدا شدیدتر از همه عشقهاى دیگرشان است.» (بقره، 165)
اگر به محبوبى دل بستهاید و این دلبستگى شما به حدى است که براى وصال حاضرید بندگى خدا را کنار نهید، این عشق ناب نیست بلکه هوس شیطانى است. عشق ناب در راستاى عشق به کمال مطلق و زیرمجموعه آن است.
پىنوشتها:
1) هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، ترجمه پورى سلطانى، ص41.
ماهنامه پیام زن ـ با تغییر و تلخیص
منبع : tebyan.net