لینک مقاله اول (عشق پاک، هوس شعله‏ور)

لینک مقاله دوم(رهروان عشق آگاهانه یا ...)

لینک مقاله سوم(عشق نبوَد عاقبت ننگى بود)

لینک مقاله چهارم(عاشقان پاکدامن)

هوس شعله‏ور

عزیز مصر و همسرش در بازار برده‏فروشان نونهالى را دیده و خریده‏اند به امید آنکه غلامى ارزشمند گردد یا شاید او را به فرزندى بپذیرند. با رشد یوسف و پا نهادن وى در سنین جوانى، متأسفانه همسر عزیز مصر از دایره عفت و پاکدامنى تجاوز مى‏کند و به هوا و هوس خود اجازه شعله‏ور شدن مى‏دهد. او که همسر دارد و باید قلب و عشق خود را به همسرش اختصاص دهد، در پى هوس خود، به یوسف دل مى‏بندد و این هوس شعله‏ور، زمام اختیار از کف او مى‏رباید. در اینجا برعکس عشق ناب و پاک، فسادزایى و گستاخى و پرده‏درى رخ مى‏دهد. بعد از آنکه زلیخا در جذب و جلب یوسف ناکام مى‏شود، نقشه نهایى‏اش را طرح مى‏کند و یوسف را به خلوتگاه مطمئنى مى‏برد و او را به خویش مى‏خواند. یوسف(ع) به سنت همیشگى خداوند تصریح مى‏کند:

«اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظالمین.» (یوسف، 23)

سنت خداوند بر آن است که کسانى که از حدود او تجاوز کنند و به ظلم و گناه آلوده گردند، به فلاح و پیروزى نرسند. عشق ورزیدن به زنى که همسر دارد و اجابت دعوت او، ظلم است و ظلم عاقبت ندارد.

و بعد، از صحنه گناه فرار مى‏کند. این صحنه، صحنه مجاهده عظیم یوسف است زیرا یوسف جوانى است در اوج غرایز نفسانى و مانند هر انسان دیگرى، جمال ماهرویان، قلبش را به لرزه مى‏اندازد و وسوسه شیطانى هم بر جاذبه جنسى علاوه مى‏گردد. اگر او به زلیخا توجه نمى‏کند، نه از آن‏روست که هوس و خواهش نفسانى ندارد و زیبایى ماهرویى چون زلیخا براى او بى‏جاذبه است، نه؛ بلکه او انسانى مؤمن و خداترس است و با اینکه در اینجا هیچ مانعى نیست و زلیخا هم توان و امکان پرده‏پوشى کامل بر این گناه دارد، ولى یوسف خود را در محضر خدا مى‏یابد و مى‏داند که خداوند از هوس‏بازى بیزار است و اجابت در خواست زلیخا مساوى با تجاوز به حدود خداوند است، لذا به خدا پناه مى‏برد:

«قال معاذاللَّه» (یوسف: 23)

تا خداوند به عنایت و عصمت خودش او را بر خواهش نفس پیروز گرداند و از سقوط در گرداب گناه حفظ نماید. اوج مجاهده یوسف(ع) با هوس شعله‏ور، آمال نفسانى و غرایز جنسى در صحنه بعدى است. زنان دربارى از داستان عشق زلیخا باخبر شده‏اند و در صددند ماهپاره‏اى را ببینند که زلیخا را شیدا و مجنون ساخته و از اریکه قدرت و شوکت به زیر کشیده و به خواهش و التماس وا داشته است. طبیعى است که زلیخا هم به آسانى حاضر نیست ماهپاره خود را به آنان عرضه کند و در معرض ربودن آنان قرار دهد. پس زنان باید مکرى کنند که زلیخا ناچار شود یوسف را به آنان بنمایاند. بهترین نقشه، هوس‏باز، ضعیف و ناتوان معرفى کردن زلیخا در برابر عشق برده‏اى کنعانى است. وقتى سخن زنان دربارى و رقیبان به زلیخا مى‏رسد، خشمگین مى‏گردد و براى مجاب کردن آنان در حق به جانبى خودش جز عرضه یوسف راهى نمى‏یابد. مجلس مى‏آراید و چاقو و ترنج به دستان رقیبان مى‏دهد و یوسف را بر آنان عرضه مى‏دارد. به ناگاه زلیخا نه یک نفر که چندین ده نفر مى‏شود که هر کدام یوسف را به خود یا حداقل به اجابت دعوت زلیخا اشارت مى‏نمایند و زلیخا هم با نهایت بى‏پروایى و گستاخى اعلام مى‏کند:

«این است آن کس که در باره‏اش مرا سرزنش مى‏کردید و من از او کام خواستم و او عصمت ورزید و اگر امر مرا اطاعت نکند زندانى و خوار خواهد شد.» (یوسف، 32)

زلیخا در نهایت گستاخى، به امر و تحکم با یوسف رفتار مى‏کند و زلیخاهاى دیگر نیز هر کدام با ناز و کرشمه و دیگر حیله‏ها، یوسف را به سوى خود مى‏خوانند و این چنین است که یوسف در دام خیل زلیخاها مى‏افتد. همان عظیم دامى که پادشاه مصر در باره آن از زنان پرسید:

«مطلب شما چه بود آنگاه که از یوسف کام مى‏طلبیدید؟» (یوسف، 51)

و اینجاست که یوسف(ع) با همه ایمان و اعتقاد و پاکدامنى و عفت و انتساب به خاندان شرافت و نجابت و ...، در برابر خواهش‏هاى این همه زلیخاى ماهرو و در برابر طغیان و شعله‏ور شدن غریزه قدرتمندش، راهى جز پناه بردن و استغاثه نمى‏یابد و به پیشگاه خدا از این فتنه عظیم شکایت مى‏برد و نجات مى‏طلبد:

«خداى من، زندان، مرا خوش‏تر از اجابت خواهش شیطانى اینان است و اگر کید و مکر اینان را از من نگردانى، از جاهلان خواهم بود.» (یوسف، 23)

عشق پاک و ناب، عشقى بود که کوشش در راه وصال آن پسندیده و ارزشمند بود و شایسته بود که بنده از خداوند اجابتش را بطلبد و سعى و کوشش براى وصال آن عبادت به حساب مى‏آمد اما از هوس شعله‏ور باید به خدا پناه برد و اجابت آن ظلم عظیم و مقاومت در برابر آن مجاهده بى‏نظیر است. این حدیث ناظر به هوس شعله‏ور است:

«مجاهدِ شهید در راه خدا، اجرش از کسى که امکان اجابت هوس برایش مهیا باشد ولى عفت ورزد، بیشتر نیست. چنین انسان عفیف و پاکدامنى نزدیک است از زمره ملائکه به حساب آید.»(1)

در داستان فوق، حق‏تعالى اوج پرده‏درى، گستاخى و بى‏حیایى اجابت‏کننده هوس شعله‏ور را نشان مى‏دهد.

در هوس شعله‏ور، مدعى عشق نه تنها طالب عفت و پاکدامنى محبوب نیست بلکه او را بى‏حریم مى‏خواهد.

یکى از قربانیان هوس شعله‏ور مى‏گوید:

«همیشه با خود مى‏گفتم: چرا او دوست ندارد من وقار و سنگینى خود را حفظ کنم و اصرار دارد که با دوستى خارج از ضابطه با او، شخصیت و ارزشم را پایین آورم.»(2)

عاشق حقیقى نه خودش براى رسیدن به وصال به ظلم و گناه آلوده مى‏گردد و نه محبوب را به سوى ظلم و گناه سوق مى‏دهد. مدعیانى که در عشق‏ورزیدن، حدود الهى را رعایت نمى‏کنند و محبوب را نیز بى‏پروا مى‏خواهند، عاشق نیستند بلکه هرزگانى هستند در پى کامجویى و برآوردن هوس‏هاى شعله‏ورشان.

دختر جوانى که مدتى به دام یکى از این مدعیان عشق افتاده مى‏گوید:

«هفده ساله بودم که نامه‏اى به دستم داد. او را قبلاً دیده بودم ولى احساس خاصى نسبت به او نداشتم اما در نامه‏اش به من اظهار عشق شدید کرده و وعده‏هاى زیادى داده بود که به من علاقه فراوان دارد و در آرزوى ازدواج با من است. نامه‏هاى بعد را روزهاى بعد، از او دریافت کردم [و بالاخره به او علاقه‏مند شدم و باب رابطه بین ما باز شد ]تا اینکه فهمیدم او جوان هرزه‏اى است که ... . وقتى به واقعیت پى بردم، او را از انصراف خود آگاه کردم ولى او به پخش شایعه علیه من پرداخت و ... و حالا تهدید مى‏کند که اگر بخواهى با کسى دیگر ازدواج کنى، نامه‏ها و عکس تو را که دارم به او نشان مى‏دهم و ...»(3)

مدعیانى که دم از عشق مى‏زنند ولى با محبوب خود دور از چشم پدر و مادر خود و او رابطه غلط برقرار مى‏کنند و محبوب خود را به مجالس مختلط مى‏برند و با دیگران آشنا مى‏کنند و ...، این گونه افراد نه عاشق بلکه هرزه‏هاى هوس‏بازند. اگر عشق ناب در آنها باشد، با رعایت حرمت و شخصیت، طرف مقابل، در اولین قدم با پدر و خانواده او مسئله را مطرح مى‏کند و به کسب آگاهى عمیق‏تر از یکدیگر مى‏پردازند و چند جلسه خانوادگى و حضورى با هم صحبت مى‏کنند و بعد از بررسى همه جوانب چنانچه همدیگر را مناسب تشخیص دادند، ازدواج مى‏کنند. دعوت‏کنندگان به رفاقت‏هاى نامشروع و آمد و رفت‏هاى غلط و تهدیدکنندگان و ... هوس‏بازان شیطان‏صفتند نه عاشقان فرشته‏صفت.

کسانى که از انسانیت، شرافت و کرامت بویى برده‏اند، گرچه دنبال غذا و لذت هم هستند ولى آنها را با حفظ حرمت و کرامت و شرافت انسانى خود مى‏طلبند و حاضر نیستند براى رسیدن به لذت‏هاى خود شرافت و حرمت و انسانیت خود را لکه‏دار کنند. این گروه، تحمل گرسنگى را بر لذت بردن از خوان پهن‏شده در مزبله ترجیح مى‏دهند و به هیچ نسبت حاضر نیستند براى لحظه‏اى کنار چنان سفره‏اى بنشینند.

در مقاله ی بعد به بررسی بحث " ایثارگرى عشق و سلطه‏جویى هوس" خواهیم پرداخت.

پى‏نوشت‏ها:

1) نهج‏البلاغه، حکمت 474.

2) فریب‏خوردگان، ص‏22.

3) مجله خانواده، شماره دوم، سال اول، آذر 70، ص‏36.

منبع : tebyan.net