لینک مقاله اول (عشق پاک، هوس شعلهور)
لینک مقاله دوم(رهروان عشق آگاهانه یا ...)
لینک مقاله سوم(عشق نبوَد عاقبت ننگى بود )
عفتزایى عشق و آلودهدامنى هوس
عشق پاک عفتزاست. عاشق صادق هم خود باحیا، عفیف و پاکدامن است و هم حیا، عفت و پاکدامنى محبوب را مىطلبد، بر عکس هوس شعلهور که پردهدر گستاخ، فحشاطلب و آلودهدامن بار مىآورد. قرآن داستان عشقهایى را بیان مىکند که بعضى ناب و پاکاند و بعضى هوس شعلهور تا راهنماى موقتطلبان باشد.
دختر شعیب(ع) و موسى(ع)، عاشقان پاکدامن
موسى(ع) جوانى است رعنا، بلندقامت، باحیا، پاکدامن، قوى و نیرومند که با یک ضربه مشت، ظالمى را از صفحه روزگار محو کرده است.
این جوان رعنا که مطلوب هر دختر جوانى است، از سرزمین ظلم و ستم فرعونى فرار کرده و به سرزمین شعیب(ع) وارد شده و کنار چاه آب زیر سایه درختى آرمیده است که مىبیند مردانى چوپان براى آب دادن گوسفندان خود به سوى چاه هجوم آورده و با پر کردن آبشخورها، گوسفندانشان را سیراب مىکنند و آن طرفتر دو دختر جوان، باحیا، عفیف و رعنا در کنارى جلوى گوسفندان خود را گرفتهاند و نمىگذارند به سوى آبشخورها هجوم آورند. موسى(ع) از این همه عفت و حیا و پاکدامنى در کنار آن رعنایى به تعجب مىافتد و نزد آنان مىآید و احوالشان را جویا مىشود. آنان با لحن عفیفانه و معصومانه ی خود وى را آگاه مىکنند که پدرشان شعیب پیامبر، پیر و از کار افتاده است و برادر یا مرد دیگرى در خانوادهشان نیست که چراندن و چوپانى گوسفندان را عهدهدار شود.
از اینرو خود مجبورند این وظیفه را عهدهدار شوند و چون نمىخواهند از حریم عفاف و پاکى خارج شوند و به هم نشینى و اختلاط گناهآمیز با مردان تن دهند، در چرانیدن و آب دادن گوسفندان همیشه از چوپانان مرد کناره مىگیرند و به هنگام آب دادن صبر مىکنند تا آنان دور شوند آنگاه بر آبشخور وارد مىشوند. موساى جوان به این همه حیا، عفاف، پاکدامنى و احساس مسئولیت عشق مىورزد و فتوّت، جوانمردى و ظالمستیزىاش او را به دفاع از این دختران مظلوم وا مىدارد.
دختران شعیب هم این جوان رعنا، قوى، بلندبالا، چهارشانه، باحیا، مؤمن و پاکدامن را متفاوت با مردان اطراف خود مىبینند و مشاهده مىکنند که چگونه به دفاع از آنان همه چوپانان را از آبشخور کنار مىزند و دلو سنگینى را به تنهایى از چاه بالا مىکشد و گوسفندان را سیراب مىکند.
به طور طبیعى موساى جوان به این دختران ارزشمند علاقهمند مىگردد و آن دختران نیز چنین جوان رعنا، قدرتمند و جوانمردى را همان مرد ایدهآل رؤیاهاى خود مىیابند ولى هیچ کدام از دو طرف عجله نمىکند و حریم عفت و حیا را لکهدار نمىکند و علاقه مکنون قلبى خود را آشکار نمىکند اما رسیدن به آرزوى قلبى خود را از خدا مىطلبند و خداوند هم آن چنان که وعده داده، آرزوى بندگان مؤمن خود را برآورده و نیازهاى طبیعى آنان را به بهترین وجه برآورده مىگرداند.
این سخن موساى جوان بعد از روانه کردن دختران است که متضرعانه به درگاه خدا عرض حاجت مىبرد:
«رَبِّ اِنى لِمَا اَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خیرٍ فقیرٌ؛
پروردگارم، من به خیرى که از جانب تو باشد نیازمندم.» (قصص، 24)
در این کلام نیز او حاجت خود را اجمالاً ذکر مىکند. دختران شعیب نیز آن روز زودتر از همیشه و شاداب و مسرور به خانه باز مىگردند و پدر پیر، چرایىِ این زود آمدن را مىپرسد و از واقعه مطلع مىگردد. او نیز انتظار جوانى شایسته را مىکشد تا او را به فرزندى و دامادى بپذیرد و زمام امور خانوادهاش را به وى بسپارد و با شنیدن اوصاف موسى از دخترش، به دیدار او علاقهمند و بىتاب شده، دختر را براى دعوت وى روانه مىگرداند.
حیا، عفت، پاکدامنى و عرض نیاز موسى(ع) و دختر شعیب ثمر داده و مقدمات وصلت، ناخودآگاه دارد آماده مىشود. دختر که جوانه علاقه به موسى(ع) در قلبش رشد کرده و ریشه زده است، با حیا و عفت قدم برمىدارد و به محضر موساى جوان مىرساند و با لحن محکم بدون اینکه ذرهاى غمزه، ناز و کرشمه در سخن یا کلام او آشکار گردد، از موسى(ع) مىخواهد که دعوت پدرش را اجابت کند و موسى(ع) به راه مىافتد و براى آنکه نگاهش به اندام دختر جوان نیفتد از دختر مىخواهد که پشت سر او حرکت کرده و او را راهنمایى کند.
موسى(ع) به محضر شعیب(ع) مىرسد و دختر جوانِ شعیب به رمز و راز، علاقهمندى خودش به موسى و ازدواج با وى را به اطلاع پدر مىرساند. او به پدر پیشنهاد مىدهد که چه مناسب است این جوان برومند و پاک و توانمند براى انجام چوپانى اجیر گردد و اعلام مىکند که:
«إِنَّ خَیْرَ مَنِ استأجرت القَوِىُّ الامین؛
این جوان بهترین کسى است که مىتوانى اجیر کنى چه اینکه او جوانى قدرتمند و پاکدامن است.» (قصص، 26)
پدر با شنیدن این اوصاف از علاقهمندى دختر به ازدواج و وصلت با موسى(ع) مطلع مىشود و به موسى(ع) پیشنهاد ازدواج با دخترش و به عهده گرفتن وظیفه چوپانى را مىدهد و موساى جوان نیز شاکر درگاه خداوند که آرزوها و خواستههاى وى را اجابت کرده، به شعیب جواب مثبت مىدهد و این گونه عشق پاکى، زمینه وصلتى نیکو مىگردد و این همسر و شوهر عاشق تا پایان عمر به پاى هم مىمانند و با وجود همه سختىهاى زندگى پیامبر عظیمى چون موسى(ع)، در درون خانه آن دو، آرامش و آسایش و عشق و صفا موج مىزند.
عشق خدیجه و پیامبر(ص) نیز این گونه عشقى است. خدیجه آن بانوى بزرگ و پاکدامن با وجود همه خواستگاران نام و عنواندار، به دنبال جوانى است برازنده، پاک، عفیف و خداباور و در مناجاتهایش از خداوند چنین همسرى را طلب مىکند. اوصاف جوان برومند هاشمى، در مکه دهان به دهان واگو مىشود. خدیجه برآورده شدن آمال و آرزوهایش را در کنار محمد(ص) مىجوید چه اینکه همه آنچه طالب است از ایمان، جوانمردى، فتوت و دلبرى در او شنیده است. مدتى است که طالب دیدار اوست تا اینکه روزى به دیدار نایل مىگردد و واقعاً محمد(ص) را شایسته همسرى بلکه سرورى مىیابد ولى بانویى چون خدیجه، کسى نیست که به یک نظر دل ببازد و زمام اختیار از کف بدهد. او باز هم در پى کسب آگاهى بیشتر از خصوصیات و اخلاق و رفتار نواده عبدالمطلب است و از اینرو به او پیشنهاد شرکت در تجارت مىدهد و در سفر تجارى، امینترین و زیرکترین غلام خودش - میسره - را همراه وى مىفرستد تا در طول سفر او را زیر نظر داشته و به هنگام بازگشت، به وى گزارش دهد. به هنگام بازگشت کاروان، میسره گزارشهاى شوقآفرین فراوانى به خدیجه مىدهد به طورى که خدیجه را تصمیم قطعى بر ازدواج با پیامبر(ص) حاصل مىشود. او وقتى جوان برومند، باایمان، امین و توانمندى چون نواده عبدالمطلب را مىیابد و با گزارشهاى گوناگون از شایستگىهاى ویژه و منحصر به فرد او مطلع مىگردد، به پیامبر پیشنهاد ازدواج مىدهد و خودش و همه اموالش را به او مىبخشد.
عشق صادقانه خدیجه به رسول خدا(ص) و علاقه متقابل آن حضرت به خدیجه مثالزدنى است. خدیجه به مدت بیست و پنج سال نه همسر پیامبر که کنیز او مىگردد و پیامبر نیز نه تنها در طول عمر وى بلکه تا آخر عمر خود و سالها بعد از وفات خدیجه، هر گاه او را به یاد مىآورد، در حسرت روزهاى خوش با وى، غم و اندوه وجودش را فرا مىگیرد. این عشق آگاهانه است که جز عفت، پاکدامنى، گذشت، ایثار و همکارى در طریق بندگى ثمرى ندارد.
در مقاله ی بعد در مقابل عشق های پاکی که در این مقاله ذکر شد ، به بیان هوس های شعله ور و مثال هایی در این رابطه مثل داستان " عزیز مصر و حضرت یوسف (س) " می پردازیم .
منبع : tebyan.net