مهندس برق است و 2 سالی روی دکل‌های فشار قوی برق کار کرده؛ هم مونتاژ، هم تعمیرات.

خودش می‌گوید: «خطر تعمیر خیلی بیشتر است؛ چون با خط گرم کار می‌کنند و کوچک‌ترین بی‌احتیاطی یعنی مرگ». منظورش از خط گرم همان سیم برق‌دار است؛

باید در محل کار سیم ارت (سیم زمین) جداگانه‌ای به زمین وصل شود که کمی وقت‌گیر است و لم خاصی دارد و خیلی‌ها توجه نمی‌کنند. خطر بعدی شارژ خط است. داری روی خط بی‌برق کار می‌کنی ولی این خط از خط دیگری که از زیر یا بالا یا کنارش رد می‌شود، شارژ می‌شود».

البته این حرف‌ها معنی‌اش این نیست که مونتاژ خط خطری ندارد. معمولش این است که دکل را روی زمین می‌بندند و با جرثقیل سر جایش می‌گذارند. اما این کار همه‌جا شدنی نیست. گاهی مجبور می‌شوند دکل را ایستاده مونتاژ کنند؛ یعنی نبشی به نبشی نصب کنند و بالا بروند. بعد نوبت سیم‌کشی و یراق‌بندی است.

موقع سیم‌کشی هم فشار زیادی به دکل می‌آید؛ «یک‌بار که پی دکل درست نبود، در اثر همین فشار افتاد. کارگر بیچاره از آن بالا تند تند آمد پایین. اما قبل از رسیدنش به زمین، دکل کامل خوابید و کارگر سقوط کرد و ستون فقراتش درب و داغان شد.

کلی میله و پیچ و مهره کردند توی کمرش تا درست شد. قرار بود 6 ماه استراحت مطلق داشته باشد اما گوش نکرد و سر 2 ماه که کمی بهتر شده بود، به بازیگوشی افتاد و فلج شد».

ارتفاع دکل‌ها متنوع است و با توجه به شرایط زمین و ولتاژ خط تعیین می‌شود. خودش هم تا 40 متر از دکل بالا رفته است. معمولا روی دکل میله‌هایی به طول حدودا 15 سانتی‌متر نصب است که به‌‌آن «پیچ پله» می‌گویند و برای بالا و پایین‌رفتن از دکل به فرد کمک می‌کند؛ «البته پیچ پله‌ها برای امثال ما بود. حرفه‌ای‌ها و قدیمی‌ها که همان نبشی‌های دکل را می‌گرفتند و بالا می‌رفتند».

وسایل و اقدامات ایمنی لازم برای کاری به این خطرناکی چیست؟ «قاعدتا همه باید کلاه و کفش و دستکش ایمنی داشته باشند و حتما موقع بالا رفتن از کمربند ایمنی استفاده کنند اما کسی توجهی نمی‌کند و اهمیت نمی‌دهد. می‌خواهند زود بروند بالا و کارشان را نیم‌ساعته انجام دهند و برگردند. خصوصا در زمستان این سرعت خیلی مهم است چون بدنه دکل آن‌قدر سرد است که حتی نمی‌شود به‌ آن دست زد.

 یادم می‌آید یکی از کارگرها که موقع پایین‌آمدن از شدت سرما دستش به کلی بی‌حس شده بود، از ساعدش استفاده می‌کرد و نبشی‌ها را می‌گرفت. یا یکی دیگر این‌قدر وضعش خراب شد که او را با طناب بستند و آوردندش پایین.

تابستان هم از داغی مکافات داشتیم.

لابه‌لای خاطرات قدیم یاد یک ژانگولر اساسی می‌افتد؛ «یک‌بار پیچ‌های یکی از توپ‌های رنگی خط درست بسته نشده بود. توپ بالای جاده آویزان شده بود و ممکن بود ول شود و مشکل ایجاد کند. باید کسی روی سیم حرکت می‌کرد تا به توپ برسد و پیچ‌ها را سفت کند.

معمولا در این موارد از «تاکسی» استفاده می‌کنند؛ وسیله‌ای که روی سیم سوار می‌شود و کارگر را در طول آن جابه‌جا می‌کند. اما اینجا چون ممکن بود فیبرهای خط بشکند نگذاشتند از تاکسی استفاده کنیم.

آخرش یکی از کارگرها حاضر شد دست و پایش را دور خط قلاب کند و روی سیم جلو برود تا به توپ برسد. البته کمربند هم برایش بستیم که اگر ول شد مشکلی پیش نیاید. نزدیک 200 متر روی سیم حرکت کرد».

نصاب‌های دکل برق باید همیشه نگران دو چیز باشند :خطر سقوط یا برق‌گرفتگی

اگر حادثه‌ای برای یکی از کارگرها اتفاق بیفتد، بیمه هزینه بیمارستان یا دیه فرد را (درصورت فوت) پرداخت می‌کند. البته اگر کارگر بیمه نباشد پرداخت این خسارت‌ها با سرپرست کار است. بعضی‌وقت‌ها هم بیمه تشخیص می‌دهد که موقع  انجام کار اصول ایمنی رعایت نشده که در این صورت باز هزینه‌اش به دوش سرپرست می‌افتد.

اولین‌بار که از دکل بالا می‌رفتی چه حسی داشتی؟ «خیلی عصبانی بودم. سرکارگرمان داشت برای بالارفتن ناز می‌کرد. من هم حرصم درآمد و پیچ پله‌ها را گرفتم و بالا رفتم.

نمی‌شد به ترس فکر کرد. یک ‌بار – خیلی‌وقت بعد از اولین‌باری که ترسم از دکل ریخته بود و بلد شده بودم و بدون کمربند سریع بالا می‌رفتم - موقع پایین‌آمدن یکهو پایم لغزید و ول شد.

بلافاصله بعدش بدون اینکه فکری کرده باشم کاملا ناخودآگاه دست‌هایم نبشی را سفت چسبید و نگه‌ام داشت. بعد هم آرام خودم را کشیدم توی دکل و آمدم پایین».

حالا 2 سالی می‌شود که این کار را ول کرده و در اداره هواشناسی مشغول است؛ «یک برهه‌ای در بهمن‌ماه خیلی اذیت شدم و فلاکت کشیدم. روز و شب کار می‌کردم. هفته‌ای یکی دو بار برای حمام‌کردن به خانه می‌آمدم و باقی‌اش را در بیابان بودم. یک‌شب در همان دوران، باید خطی را برای بی‌برق‌بودن چک می‌کردم تا کارگری را برای تعمیرش بفرستیم روی دکل.

گیج زدم و اشتباه کردم. خط برق‌دار بود. کارگر که رفت بالا، جرقه زد به‌اش. شانس آوردیم که به خودش ارت (سیم زمین) بسته بود و برقش به زمین منتقل شد و به خیر گذشت. اما من که صحنه را دیدم تا نیم‌ساعت نمی‌توانستم از جایم تکان بخورم.

حسابی ترسیده بودم. تازه نگاه‌های سرزنش‌آمیز بقیه هم بود. چون سهل‌انگاری من جان یک نفر را به خطر انداخته بود. دیگر تحمل این همه هیجان و سختی را نداشتم. این شد که افتادم دنبال یک شغل بی‌خطر».

 او در مدتی که به این کار مشغول بوده، 5 تا از همکارانش را به‌خاطر بی‌احتیاطی و برق‌گرفتگی از دست داده است.

منبع : tebyan.net